سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
 
امروز: یکشنبه 103 اردیبهشت 9

گوش شیطون کر انگار داره درمن یه علایقی نسبت به دانشگاه رفتن بیدار میشه . اینکه میگم بیدار می شه از این جهته که این علاقه وجود داشته و از بین رفته . خوب منم مثل بقیه تا وقتی داشتم برای کنکور خودم رو آماده می کردم شوق و ذوق زیادی داشتم اما به محض قبول شدن و مواجه شدن با اون همه چیز جدید یه دفعه علاقه ام رو از دست دادم و دانشگاه برام شد یه تابو . هر ترمی که شروع می شد برای تموم شدنش روزشماری می کردم . اما الان بعد از گذشت سه ترم و آشنا شدن با محیط دانشگاه و رشته و اساتید و بچه های کلاس علاقه ام داره کم کم برمی گرده . مخصوصا الان که دیگه داره از این تعطیلات تابستونی حوصله ام سر میره . مثل اون موقع ها که مدرسه می رفتیم و من همیشه تابستون ها برای دوباره باز شدن مدرسه ها لحظه شماری می کردم . !
 نوشته شده توسط مینا در شنبه 89/6/6 و ساعت 3:14 عصر | نظرات دیگران()
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 3
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 3115
جستجو در صفحه

خبر نامه